ای کاش می دانستی که با حرفهایت و آن لبهای زیبایت چه ها که نمی توانی بکنی. هر بار که سخن میگویی به لبهای تو خیره می شوم تا مبهوت زیبایی آنها شوم. به آوای تو گوش می دهم تا دیوانه شوم از نغمه سرایی تو. تا به رقص آیم با تو. از من مخواه آنگاه که سخن می گویی آرام بنشینم و گوش فرا دهم چون آیا تا به حال کسی را دیده ای که شاد باشد و نرقصد و پایکوبی نکند و به تکاپو نیفتد چرا که معشوقش نوای خوش مهربانی با او سر می دهد؟